«وقت سینما»/ هادی اعتمادیمجد: این درست که حال خیلیهامان مدتهاست خوب نیست. خوش نیست. زندگی تعریفی ندارد، اما به بهانه «نوروز» که میشود ادای حال خوبها را درآورد. از لج همانها که مسبب حال بد ما هستند، شادی کرد. آمدن بهار را تهنیت گفت!
پس متفاوت از تبریکهای مرسوم نوروزی عمل کردیم!
به قول فروغ، «اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور…».
نوروزتان شبیه خندههای رضا عطاران. از آن قهقهههای فارغ از غم روزگارش. از لبخندهایش که وقتی در «نهنگ عنبر»، روی خوش از مهناز افشار میدید، روی لبهایش مینشست.
شبیه خوشمزگیهای اکبر عبدی، سر حالتر که بود. وقتی بالای پشت بام «اجارهنشینها» داشت با ذوق یک آدم شکمو، کبابها را روی منقل باد میزد.
شبیه رضایت خاص جمشید هاشمپور توی بزن بهادریهایش. حالی که میایستاد، خلافکاران لت و پار شدهٔ واژگون را از نظر میگذراند. ایام جمشید آریا بودن!
شبیه خنده های علی نصیریان وقتی خیال میکرد از شر «کفشهای میرزا نوروز» راحت شده!
شبیه چهره متبسم ماه «مادر»؛ همان وقت که رقیه چهرهآزادِ جنت مکان، بچههای ناسازگارش را سر یک سفره کنار هم میدید.
شبیه وقتی شکیبایی در «هامون» رابطهاش با مهشید گرم بود. از دیدنش عشق میکرد.
شبیه دوران خوش خوشان لیلا حاتمی و بهرام رادان در «بیپولی»؛ وقتی هنوز اوضاع ایرج و شکوه درام نبود!
شبیه خندههای نقلی طهماسب، بابت شیرین زبانی کلاه قرمزی.
درست مثل نگاههای عاشقانه شهاب حسینی به ترانه علیدوستی توی «درباره الی»؛ آخ آخ… قبل از غرق شدن الی و دردسرهایش.
شبیه حالت صابر ابر وقتی توی گوشیاش چیز بامزهای خواند و سعی داشت خندهاش را بخورد؛بعدش داد مهناز افشار بخواند و او هم زیر زیرکی بخندد… وسط جلسه جدیِ ساختمانِ «برف روی کاجها»!
شبیه حس دوران عیش رادان و گلشیفته در «سنتوری»؛ وقتی علی هنوز دودی نبود.
شبیه شکرخندهای مأخوذ به حیای لیلا حاتمی، وقت روایت علی مصفا از خواستگاریها که محض دلخوشی لیلا، دم بختها و بیشوهرها را سوژه میکرد… فیلم «لیلا»!
از جنس کِیف کردن اسی بابت شادی فرنگیس؛ سر «فسیل» که بهرام افشاری نمک میریخت و الناز حبیبی ریسه میرفت.
شبیه حال خوب «برادران لیلا» در مراسم عروسی پسر بایرام جورابلو. مخصوصاً حال فرهاد اصلانی وقت رقص خارجیاش میانه میدان.
اینها شاید تهِ خیلیشان غم بود با دلتنگی و افسردگی، اما انشاالله خندههای شما تا آخر نوروز بماند… بخیل که نیستیم! اصلاً تا ته ۱۴۰۴!