«وقت سینما»/ هادی اعتمادیمجد: نه! هانیه توسلی از آن تیپ بازیگرانی نیست که حذفش کنی و بعد بگویی «خب! فلانی را جایش بگذار».
خلاصه که در این سه سال غیبت، جایش خالی بود. حالا با رفع ممنوعالکاری بازگشته که کسی را یارای پاک کردن همیشگی «هنرمند» نیست. با «کَنکل» و «بی سر و صدا».
با چهرهای فتوژنیک. انگار همیشه در مرز میان معصومیت و فوران تند احساسات، نوسان دارد. از نگاهش هم شرم حضور درونگرایانه قابل تشخیص است و هم پتانسیل یک تلاطم حسابی برونگرایانه را دارد. بیان متفاوتی که میتواند با بالا و پایین بردن تُن صدا و ایجاد لرزههای آنی، میزان عواطف یا ظن توطئهچینی را در ذهن تماشاگر تقویت کند. بدون اغراق در بازی.
«سارا» در «کَنکل» زن بیوهای است که سرپرستی فرزندش را به عهده دارد. این بُعد از شخصیت سارا ملاطفت و حجب مادرانهای دارد که در مواجهه با زیادهرویهای علاقهمندانه رییس، رنگی از شرم و تحمل ناگزیر میگیرد. اول بهنظر میرسد سرش توی لاک خودش است. در وهله بعد ماهیت دزد و نقشه کش او فاش میشود. توسلی با تند کردن ریتم صحبت و سردی نگاهها که آن را به زبان بدنش تسری داده، دوگانه جالبی از شخصیت ساخته. کسی چه میداند؛ شاید در ادامه بقیه را قال بگذارد!
این شکل از بازی را در «زخم کاری» نیز از او دیده بودیم؛ طوری که بهنظر میرسید «منصوره ریزآبادی» دسیسهای برای مالک چیده، اما در نهایت خودش قربانی میشود.
در درام اجتماعی و تلخ «بی سر و صدا»، نقش «مژگان» را دارد. زنی میانسال در آستانه گسست روحی. رنجوری و نشانههای تمام شدن طاقت از چشمهایش میبارد. دوباره رجوع زیرکانه بازیگر به اثرگذاری نافذ چشمها. کلافه از سادگی و بیعرضگی شوهر (پیمان معادی) با تکیه بر عادتهای زنان سنتی.
«رویا» در «شبهای روشن» با تمرکز عمده بر «دنیای درونی و افکار و احساسات شخصی». خشم عاشقانه و عصبیت برخاسته از دلبستگی شدید عاطفی در «شام آخر». رخ نمود زن ـ مادر که میخواهد با هر ترفندی شوهرش را برای خودش نگه دارد در «غیر منتظره». سختکوشی باورپذیرش برای حفظ خانواده در «دهلیز» که بابتش سیمرغ گرفت. بیپیرایگی و سرخوشیاش در «جهان با من برقص» و نگاه درستش به زندگی. حضور قدرتمند و غافلگیر کنندهاش به نقش یک کم شنوا در «بیصدا حلزون» که کمتر قدر دید.
همه اینها تأکید میکنند وقت برگشتن «هانیه» بود!