فیلم سینمایی «چیزهای کوچک اینچنینی» (Small Things like These) به کارگردانی تیم میلانتس، با حضور عرفان گرگین، منتقد سینما، امیر حسین بهروز، پژوهشگر سینما و محسن سلیمانیفاخر، نویسنده و منتقد سینما در فرهنگسرای اندیشه اکران و نقد و بررسی شد.
به گزارش رسیده، امیر حسین بهروز در ابتدای این نشست گفت: فیلم «چیزهای کوچک اینچنینی» راهبرد اصلیاش را بر مبنای دو رویکرد بنا میکند که به شکل موازی پیش برده میشوند: نخست کلیسا در جایگاه نهادِ اصلی قدرت که قرار است برسازنده یک جهان شبه قرون وسطایی باشد و دوم، شخصیت اصلی و روحیات فردیاش که قرار است با این نهاد مقابله کند.
وی ادامه داد: از یک سو میتوان رابطه شخصیت با جامعهای که در آن زیست میکند را در مفهوم مهم بوردیویی «عادتواره» جستوجو کرد. عادتواره، پایه ساختارهای ذهنی یا شناختی مسلط در یک میدان معین است و از آنجایی که حاصل تجربه گذشته (نماهای فلشبک) و امروز فرد به شکل توأمان است، به نوعی عامل ایجاد کننده توهم نیز به شمار میرود. عادتواره، نوعی ساز و کار درونیسازی بیرونیت است و در نهایت به شعور عملی میانجامد. شعور عملی به معنای کنشی است که شخصیت بر مبنای عادتواره شکل گرفته در خودش و از طرفی بر اساس منطق میدان دست به انجامش میزند. در اینجا شعور عملی شخصیت اصلی به دنبال ایجاد کردنِ یک تمایز است؛ همچون نوری که در تاریکی ساطع میشود، اما مسئله در اینجاست که این منطق تمایز بر اساس چه چیزی قرار است جلوهگر شود؟ آیا منطق، یک منطق اقتصادی است یا به واسطه کتابی که در گذشته از آن صحبت شده و محیطی که فرد در آن بزرگ شده سرمایه فرهنگی متفاوتی نمایان میشود؟
این منتقد سینما افزود: از طرفی دیگر کلیسا هم به عنوان نهادی که قواعد بازی میدان را تعیین میکند، چندان تشخصی ندارد. آیا شکل بیان هژمونی این دولت مرکزی قرار است بر مبنای رویکرد گرامشی باشد یا پولانزاس؟ در اینجا هم نوع سلطه و تقدم هر کدام از مؤلفههای سرمایهایِ آن گنگ و مبهم است و اساساً میدانی به عنوان یک جامعه ساخته نمیشود. به همین علت هم هست که مسئله تمایز شخصیت اصلی هم چندان قوت نمیگیرد.
بهروز تصریح کرد: در اکثر نقدها و ریویوهایی که علیالخصوص در مجلات و سایتهای سینمایی خارجی در مورد این فیلم منتشر شده است، عموماً به نکات ثابتی برمیخوریم. یا از منبع اقتباسی یاد شده است و یا بازیِ کلین مورفی؛ اما در برخی از مطالب نیز به رویکرد مینیمال فیلم اشاره شده و اصطلاح «کمتر، بیشتر است» در جهت ستایش از این فیلم به کار رفته است. این در حالی است که این کمتر گفتن، زمانی واجد ارزش است که ایهام ایجاد کند، نه ابهام. ای کاش فیلمساز در جهت ترسیم یک کلیسای متعین که قرار است از طریق مدلِ خاصی از خشونت اعمال قدرت کند و میدان سیاسی – اجتماعی مشخصی را ترسیم نماید، نگاهی به فیلمهای «راهبه» (ژاک ریوت) و «شکستن امواج» (لارس فون تریه) میانداخت.
موفق در تصویر، ضعیف در شخصیتپردازی
عرفان گرگین، منتقد سینما نیز گفت: فیلم «چیزهای کوچک اینچنینی» سعی دارد از طریق تصویر، سکوتهای اجتماعی و مبارزات اخلاقی را به نمایش بگذارد؛ در حالی که فیلم از نظر تصویری و زبان تصویر موفق است ولی از نظر سینمایی خیر؛ چرا که فیلم در عمقبخشی به شخصیتها، تعارضها، تعلیق و پیچیدگیهای اخلاقی آنها، ضعفهای جدی دارد.
وی افزود: وظیفه ما به عنوان مخاطب این است که نگاهی فراتر از سطح فیلم داشته باشیم و ببینیم آیا فیلم توانسته است امکان تجربه حسی و درکی عمیق را برای ما فراهم کند یا خیر. سینما زمانی موفق است که نه تنها ما را به دیدن، بلکه به درک و لمس دعوت کند. نقد هنری، همان پرسش است که آیا یک اثر قادر بوده است این کار را انجام دهد و مخاطب را به جهان شخصی خود ببرد یا نه. خب فیلم یک نسبتی میان شخصیت بیل، دختر صومعه دارد که چندان در فیلمنامه نیست و به قامت تصویر هم به خوبی درنیامده است.
گرگین ادامه داد: عنوان فیلم در قطره اشک شخصیت بیل کاملاً نهفته است. کسی که رنج دیده و چنین کودکیای دارد. خاطرات بیل از دوران سخت کودکی خود، کشش درونی اوست که شاید در کمک دختر به صومعه تأثیر میگذارد؛ اما این تمام ماجرا نیست.
وی افزود: این فیلم از نظر زیباییشناسی شاید موفق باشد و فضای عکسگونه تصویریِ قویای دارد، اما در عمقبخشی به شخصیتها و روایت، نقصهایی دارد و ملزم پرداخت بیشتری است. نقاط قوت فیلم در پرداخت تصویری و فضاسازی نهفته است، اما در شخصیتپردازی و انتقال نیتی که داستان دارد، ضعفهایی دارد.
دنیای مسئولیت، دنیای روبهرو شدن با چشم دیگری است
محسن سلیمانیفاخر، نویسنده و منتقد سینما نیز گفت: گسترش زبان عشق و ایثار در عالم، یعنی گسترش گفت و شنود در عالم؛ چه توجههایی که جهان را نجات نداده است، چه جنگهایی که با سلام از بین نرفتهاند. به هر میزانی که در جهان گل هدیه داده شود، به همان اندازه جهان لطیفتر خواهد شد. دنیای عشق و ایثار و مسئولیت، دنیای روبهرو شدن با چشم دیگری است. به قول «لویناس» مثل خداست؛ یعنی، یک راز نامحدود است. این راز، گریه کردن، عاطفی شدن، وسعت وجودی پیدا کردن، مهربان شدن و… را در پی دارد که این فعل و انفعالات، در شخصیت «بیل» مشهود است.
وی با تأکید بر نماهای بسته از چشم «بیل» که همواره با تأمل، تأنی و درد همراه است، افزود: این چشم، همان چشم خداست؛ چرا که نگاه خداگونه دارد. در شهر و در موعد کریسمس که هر کس به فکر زندگی خویشتن است، مانند خدا بیمزد و منت، مراقب دیگری است.
عضو انجمن نویسندگان و منتقدان سینمای ایران، تصریح کرد: قهرمان فیلم که خود زخمی صومعه است، خارج از آیین ازدواج و در شرم به دنیا آمده است، اما اکنون خانه، خانواده و شغلی دارد. زندگیاش خوب است، میتواند کنار آتش با دخترانش غذا بخورد و آنها زندگی شادی در خانه دارند؛ اما گذشته تلخ و سخت او نمرده است. هنوز در گوشش زمزمه میکند و شاید با کمک به دختر صومعه، میخواهد کودکی چون او، دیگر متولد نشود.
سلیمانیفاخر گفت: بیل یک قهرمان آشکار نیست، اما انسان معمولی هم نیست. او چیزهای کوچکی را میبیند که دیگران میلی به دیدنش ندارند. او از زمانی که با رنج دیگری مواجه میشود، اندوه و سکوت با او همراه است. گویی در مقابل هستی وظیفهای دارد و تا انجام آن ساکت نمینشیند، حتی اگر از نهاد قدرت مورد بازخواست و تهدید قرار گیرد.
این نشست با پرسش و پاسخ حضار در سالن به پایان رسید.