«وقت سینما»/ هادی اعتمادیمجد؛ حدس میزدیم یا رکب خوردیم؟! همین اول هشدار بدهم این مطلب سرتا پا حاوی اسپویل است! به جز برای سریالبینهای حرفهای که پرونده چند سریال پر سر و صدای اخیر را بستهاند. مگر اینکه هر از گاهی با جزییات فاش شده قصهها، کلنجار ذهنی بروند. بویژه سریالهایی که سازندگانشان تا دم آخری، یک قدم از ما جلوتر بودهاند. آخر ماجرا هم، لجمان درآمده از اینکه نتوانستیم زودتر دستشان را بخوانیم یا به خودمان بالیدهایم بابت حدسی درست.
گرچه تا پیش از تولد پلتفرمها، سالها پیش تلویزیون با «پهلوانان نمیمیرند» یا امثال «او یک فرشته بود»، «سقوط یک فرشته» و… گوشی را دستمان داده بود همه چیز آنطور نیست که بهنظر میرسد! … و البته وی اچ اس بازهایی که آن سالها با دیوانهبازیهای دیوید فینچر، ام نایت شیامالان، برایان سینگر و… طعم عجیب غافلگیری را خوب چشیدند!
القصه!
قسمت آخر فصل اول «جنگل آسفالت» با همه کش آمدن و حرافیاش، وقتی همه مهرههای پاشا (نوید محمدزاده)، مثل مور و ملخ سر و کلهشان پیدا شد و شروع به خوش و بش کردند، خیلیها ماتشان برد از این پیچش پیرنگ یا به قول فرنگیها Plot Twist. بعضیها هم بادی به غبغب انداختند به نشانه اینکه «خودمان از اول میدانستیم و اتفاقاً خیلی هم تابلو بود!».
تا آمدن فصل دوم، بازار حدس و گمان داغ است. قیافه مرموز پاشا توی ماشین بعد از رفتن هنگامه (فرشته حسینی) و «مخش را زدم… خوبم زدم»ی که بعدش خطاب به داود جنگلی (مجید آقاکریمی) گفت. حالا ما ماندهایم که پاشا واقعاً عاشق هنگامه بوده، میخواسته ایرج طلا (امیر جعفری) را بچزاند یا پای آن سند کذایی وسط است که احتمالاً کلی میارزد و خانواده هنگامه سهم چربی از آن دارند.
مثل فینال «افعی تهران»؛ خیلی از ما همان اوایل بو بردیم آرمان بیانی (پیمان معادی) افعی تهران است. ته قصه هم آنطور که از ظواهر امر برمیآمد، همین شد. چون یک تئوری هست که افعی اصلی، پدر آرمان بوده و در فصل دوم احتمالیِ سریال «دکستر»وارِ سامان مقدم، آرمان آن روی افشا شدهاش را به رخ خواهد کشید.
خلاصه این فینالهای غیرمنتظره، در هر حال همیشه دلچسباند و گاه جاده صاف کن برای ساخت سری بعدی.