حدس میزنم حال خود مهدی هاشمی هم با فیلم و سریالهای این چند سال آزگارش خوب نباشد. مدتهاست از آن آکتوری که با کشف و شهود، نقشها را حلاجی و کند و کاو میکرد و از هر کدام، آدمی واقعی میساخت، خبری نیست. او گویی سایهای شده از مهدی هاشمیای که میشناختیم.
تماشای «سایه باز»، سریالی که حالش از وجناتش پیداست، حتی به احترام او، حالگیری محض است. در «مرداب»، بعد از دو قسمت فلنگ را میبندد و یکهو ته قصه سر و کلهاش پیدا میشود تا لابد در پوسترها، وزن کستینگ را بالا ببرد! در سریال «هفت»، بود و نبودش فرقی نمیکند و در پس زمینه «شبکه مخفی زنان» تلوتلو خوران، مدام در حال تکرار و عقبگرد است.
او این سالها شده یک جورِ بیحوصله بدون انگیزه واداده. متأثر از حال عمومی نامطلوب جامعه یا در طمع تعداد صفرهای قراردادها، هر چه بوده او دیگر مهدی هاشمی درخشانِ حال خوب کن سابق نیست. درست مثل خیلی درخشانهای حال خوب کن دیگر.
اوضاع او در سینما آشفتهتر هم بوده. تقریباً «خارج از محدوده» و جدا افتاده از «معجزه خنده». گرفتار کمدیهای پیزوریِ دلخوش به گیشه! از آخرین فیلم نسبتاً قابل دفاع او، «سیانور» حدود یک دهه میگذرد.
تئاتر را هم که به کل بوسیده و گذاشته کنار.
نوروز سه سال پیش با «کامیون»، از روی خاطرههایمان در تلویزیون رد شد. واقعیتش خیلی از ما همیشه مشتاق دیدار او هستیم، ولی نه اینطوری. یک مشت کاراکتر شل و ول و وامانده و دون شأنش.
در بهترین حالت، او را نشاندهاند در کادری که نه دیالوگ گوش نوازی دارد و نه کارکرد مهمی در درام. نقشهایی که آورده خاصی برایش نداشته و از اعتبار و حرمت او تغذیه کردهاند. همینها کاری با کارنامه او کردهاند که کم کم دارد یادمان میرود چقدر قدیمها، حظ میکردیم از تماشایش در قاب تلویزیون، وسط پرده سینما و یا روی سن.
شاید حرجی بر او نباشد که از گرفت و گیر روزگار، با هر پروژهای بُر میخورد، اما مشکل اینجاست در همین نقشهای لاغر هم فقط، اِی… سوسویی میزند. فروغی ندارد. نه نشانی از «دکتر یاوری» عنق بیاعصاب دوست داشتنی «رقص پرواز»، نه غول پرحسرت و تمنای طفلکی «چراغ جادو»، نه محمد قریب کاریزماتیک «دکتر قریب» و نه «سلطان و شبان» نوستالژیک.
میدانیم روزگار غریبی است آقای هاشمی! چه کنیم اما که دلمان برای مهدی هاشمی سابق، بدجور تنگ شده…!
هادی اعتمادیمجد