صفحه اصلی > اجتماعی و سریال و فرهنگی و هنری و نقد و نمایش خانگی و هنرمندان و یادداشت : درد مشترک بابک و دارا/ نگاهی به موقعیت مشابه دو بازیگر کودک «افعی تهران» و «در انتهای شب»

درد مشترک بابک و دارا/ نگاهی به موقعیت مشابه دو بازیگر کودک «افعی تهران» و «در انتهای شب»

«وقت سینما»/ سیدرضا صائمی؛ بابک (ماهور نعمتی) و دارا (رایان سرلک) در سریال‌های «افعی تهران» و «در انتهای شب» موقعیتی مشابه دارند. هر دو فرزند والدینی هستند که از هم جدا شده‌اند و تلاطم‌های طلاق با تجربه کودکی آن‌ها گره خورده است. هر دو به قول پارسا پیروزفر مثل بیشتر بچه‌های امروز بیش فعالند و به همان اندازه باهوش و خوش سر و زبان با شیطنت‌های پسرانه.

شخصیت کودک در این دو کار، آکسسوار صحنه یا صرفا عنصری فیلمیک و عضوی از خانواده نیست، خودِ کودکی و زیست جهان کودکان است. در جامعه امروز دشواری‌ها و پیچیدگی‌های تربیت کودک و چالش‌های بچه‌های طلاق هم بخشی از فرایند درام قرار گرفته و مسئله‌مند می‌شود. از این حیث می‌توان هر دو سریال را در ذیل ژانر درباره کودک هم دانست که هم به بازنمایی تجربه کودکی در جامعه امروز می‌پردازد و هم به آسیب‌شناسی کودکانی پرداخته که به واسطه طلاق پدر و مادر، با وضعیت شکننده‌تری مواجه هستند.

فراغت و فروغ کودکی آن‌ها با جراحت جدایی همراه شده و رد این زخم بر ذهن و ضمیرشان باقیست. آن‌ها به جز تکلیف شب، بلاتکلیفی دو زیست بودن را هم بر دوش می‌کشند. با این حال کنش‌های آن‌ها صرفا تبلور این تنش‌ها نیست. آن‌ها شمایلی از کودک امروزی را هم ترسیم می‌کنند. کودکانی که دایره واژگانشان، بیانشان، فهم‌شان و خواسته‌هایشان با تصویری که ما از کودکی‌های خود در خاطر داریم فرق می‌کند و فاصله دارد.

ما کودکان دوره ایدئولوژی بودیم و آن‌ها کودکان عصر تکنولوژی. ما خجول بودیم و آن‌ها جسور. وقتی کودکی‌های خود را در آینه کودکان امروز می‌بینیم انگار معصومیت از دست نرفته‌ایم! هنوز هم ساده‌ایم و خواسته خاصی از زندگی نداریم. سنجیدن کودکی‌های ما در تراز و ترازوی کودکی امروز، صرفا حکایت نوستالژی نیست، روایت تراژدی است.

ما کودکان دوران سادگی بودیم. خودِ سادگی بودیم. اهل خیال، نه خطر. کودکی ما حکایت این شعر قیصر امین‌پور بود:

کودکی‌هایم اتاقی ساده بود

قصه‌ای، دورِ اجاقی ساده بود

شب که می‌شد نقش‌ها جان می‌گرفت

روی سقف ما که طاقی ساده بود

می‌شدم پروانه، خوابم می‌پرید

خواب‌هایم اتفاقی ساده بود

زندگی دستی پر از پوچی نبود

بازی ما جفت و طاقی ساده بود

قهر می‌کردم به شوق آشتی

عشق‌هایم اشتیاقی ساده بود

ساده بودن عادتی مشکل نبود

سختی نان بود و باقی ساده بود…

vaghte cinema

دیدگاهتان را بنویسید