آغاز سفر خانواده نقی معمولی و اطرافیان نزدیکش به تاجیکستان، در پس خندههای سرخوشانه و شوخیهای ریز و درشت، حاوی درگیری لفظی تلخی بود.
جدال کلامی و کشمکش میان نقی و خواهرزادهاش بهتاش طی این چند فصل از سریال «پایتخت» البته اتفاق غریبی نبوده.
گاه نقی به خالکوبی بهتاش گیر داده و گاه بهتاش در میانه یک یقهگیری اتفاقی و ناخواسته گذاشته توی گوش داییاش. ته همه اینها اما هرگز انقدر تلخ، تأملبرانگیز و جانسوز نبوده که این سکانس از قسمت نوزدهم.
سکانسی از بگو مگوی نقی با قیافه ترحمآمیز و خودداری بزرگ منشانهاش در بازی درست محسن تنابنده و بهتاش با خروش و هیجان عصبی دقیق بهرام افشاری که تلخیاش از داخل کادر تلویزیون چنان بیرون زد تا خندههای طرفداران «پایتخت» روی لبانشان ماسید. اشکی از گوشه چشمانشان سرازیر شد و یادشان رفت دارند سریال کمدی محبوبشان را میبینند. دلشان سوخت برای رحمت و غرورش. هما و تعصب زنانهاش را ستودند. مادرانگی فهیمه و ضجهاش را درک کردند.
این بغض فرو خورده. این دعوای ابدی بین نسلها. احترامی که شناخت حد و مرزش، در لا به لای محجوبیت و معذوریت در فرهنگ ما دشوار است.
کسوت و سالمندیای که گاهی شاید شکل «رانت» به خود میگیرد و فریاد اعتراضی که حکم حرمتشکنی پیدا میکند.
دعوای قسمت اخیر «پایتخت ۷» ورای اندوه و دلخوری جاری در فضایش و اینکه مقصر کیست و بیگناه کدام، قدر مسلم تلنگری بود برای بازنگری در برخی روابط و مناسبات خانوادگی و فامیلی و رفتارهای فردی.
شگفت آنکه «پایتخت» با همه فراز و نشیبهایش بویژه در سری هفتم، همانقدر که میخنداند، میتواند اشک بینندگانش را هم بر گونههایشان سرازیر کند!
سریالی که با همه این اوصاف، همچنان محبوبیت دارد و هنوز تمام نشده، طرفدارانش دلتنگ رفتنش شدهاند!
منبع: تلهسین
📸 مهدی حیدری